قلب پاییزی
روی این نیمکت سرد و خشن
به تماشای خزان می مانم
رهگذر ساکت و آرام گذشت
غافل از زیبایی خزان
غافل از خش خش تنهایی برگ
غافل از لختی آن تاک بلند
من ولی می بینم
من ولی می شنوم
زردی و سرخی و خش خش که مرا می خوانند
من از این قوس قزح عشق ها می بینم
بارش سایه ی آب
آفتاب و کمانی که پر از رنگینی ست !
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ساعت
1:53 توسط saeed| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |